انجمن PS752چند رسانه ای

یک بلیت هواپیما خریده بودند

۱۷۶ روز از پرپر شدن ۱۷۶ انسان زیبا گذشت

یک بلیت هواپیما خریده بودند. یک بلیت هواپیما . برای برگشتن به خونه. هشتم ژانویه بود. هشتم ژانویه ی دو هزار و بیست. هجدهم دی ماه نود و هشت. قرار بود پنج و پونزده دقیقه پرواز کنن. پنج و پونزده دقیقه. پنجاه و هفت دقیقه‌ی بعد پرواز کردن.

کسی نمی دونه چرا هواپیما تاخیر داشت. کسی نمی دونه چرا پروازشون کنسل نشد. کسی نمی دونه چرا آسمون رو باز نگه داشتن. هواپیما پرواز کرد. فقط سه دقیقه طول کشید. فقط سه دقیقه. هواپیما رو زدن. هواپیمای مسافری رو زدن. تو هواپیما پر از بچه بود. تو هواپیما پر از دانشجو بود. عروس و دامادا تو هواپیما بودن. زیباترین آدما. عزیزترین آدما. آدمای شاد. آدمای پر از زندگی.

هواپیما افتاد. هواپیما تو شاهدشهر افتاد. همه جا آتیش بود و خون. همه جا مرگ بود و تاریکی. هیچ صند لی‌ای باقی نموند. کسی نمی دونه چرا. وسایلشون رو غارت کردن. پولاشون رو برداشتن. انگشترای ازدواج و جواهراتشون رو. مدارک شناسایی شون. تو چمدوناشون کتاب بود. کتاب آموزش فارسی. کتاب آموزش سه‌تار. تو چمدوناشون اسباب
بازی بود. عروسک بود. قالیچه‌ی تزیینی بود. تو چمدوناشون هدیه‌ی عروسی بود. ریز نمرات بود. عکسای قدیمی و دفتر خاطرات بود .

چیزی به ما پس ندادن. خیلی از موبایلا ضبط شد. خیلی از پاسپورتا ضبط شد. خیلی از لپ‌تاپا ضبط شد. حتا نفهمیدیم چه جسدی تحویلمون دادن. خودشون تابوت درست کردن و پرچم زدن. نذاشتن اون طور که می خوایم باهاشون خداحافظی کنیم. نذاشتن راحت بیاریمشون بیرون. نذاشتن براشون مراسم خوبی بگیریم . گفتن اینا ایرانی بودن. گفتن اینا شهید شدن. خودشون داشتن چکار می کردن؟ داشتن با بولدوزر همه چی رو پاک می‌کردن. داشتن صحنه‌ی جنایت رو تغییر می‌دادن. داشتن دروغ می‌گفتن. داشتن به تموم دنیا دروغ می‌گفتن.

سه روز دروغ گفتن. سه روز حاشا کردن. بعد گفتن که زدیم. بعد گفتن خوب کردیم که زدیم. بعد گفتن اگه نمی‌زدیم فلان می‌شد. بعد گفتن اگه نمی‌زدیم قتل عام می‌شد .
جعبه‌ی سیاه رو همون اول برداشتن. گفتن سالمه. بیست روز بعد گفتن آسیب دیده. هی می‌رفتن اوکراین و برمی‌گشتن اما اونو نمی‌بردن. جعبه سیاه رو یه گوشه چال کرده بودن. حالا می‌گن خیلی آسیب دیده. اول گفتن می‌دیم. بعد گفتن نمی‌دیم. دوباره گفتن می‌دیم. بعد دوباره قرار شد بگن نمی‌دیم.

مگه می‌شه از قاتل به قاتل شکایت کرد؟ رو دستشون خون بچه‌های ماست. رو دستشون خون عزیزای ماست . فکر کردن ما جز گریه کاری بلد نیستیم. فکر کردن ما فقط بلدیم زاری کنیم. فکر کردن ما بلد نیستیم همدیگه رو پیدا کنیم. اما ما همدیگه رو پیدا کردیم. جز یه موبایل و یه کامپیوتر چیزی نداریم. جز یه عکس از مسافرمون روی دیوار چیزی نداریم. ما جز خودمون و دستای خالیمون چیزی نداریم. ما می‌گیم این جنایت بین المللیه. ما می‌گیم اینا باید برن دادگاه بین المللی. ما رو حرفمون هستیم. ما نمی‌بخشیم. ما فراموش نمی‌کنیم .
هشتم ژانویه بود. هشتم ژانویه بود که قرار بود بیان خونه. برای ما هر روز هشتم ژانویه‌ست .

منبع
PS752Justice Youtube channel
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا