روجا آزادیان
روجا، صدایی که خاموش کردند.
محسن سی دی را پلی میکند. آخرین سمفونی بتهوون، ارکستر سمفونی تهران، تابستان ۹۸. شهرداد روحانی که دستش را بالا میبرد، اشک های محسن پایین میریزد. محسن میچرخد، پشت به تلویزیون میکند و مثل بقیه روزها بیهوده در تلاش است از میان صدای گروه کر، یکی را بیرون بکشد. نمیشود، غیرممکن است. حالا دیگر خیلی چیزها غیرممکن شده است.
خیلی چیزها هم البته امکان دارد، مثلا این که جای خالی کسی این همه درد بیاورد. یا عطری که نمیپیچد و طنین صدایی که دیگر موج نمیزند، این طور آدم را دیوانه و بی قرار کند.
روجا* مثل معنی اسمش پرنور درخشید و زود از نظرها ناپدید شد. محسن فکر میکند هر وقت دیگری هم که میرفت، زود بود. شش سال پیش ازدواج کرده بودند. شاد و عاشق، یار و حامی هم بودند. حالا محسن مانده و جای خالی صدای روجا، که تمرین آواز میکرد، پایین تر، بالاتر یا فوسه میخواند. صدای سازهاش، طعم غذاهای جدیدش، و سطر سطر شعرهایی که میسرود و گاهی برای محسن میخواند. صدایش را دوست داشت، حتی وقتی حرفهای معمولی میزد.
-میایی برویم یوش؟ یا اصلا جنوب! انقدر دلم برای بوشهر تنگ شده.
-مدیر برنامه ریزی و کنترل پروژه تویی عزیزم.
-این جا که شرکت نیست محسن.
-شراکت ما که هست. منم چون صاحب نصف سهام هستم، میگم هر جور که تو دوست داری.
-پس یوش.
روجا یوش را به خاطر نیما دوست داشت. نیما، شاملو و حافظ را به خاطر شعر. شعر را به خاطر فرهنگ و هنر.
ساری به دنیا آمده بود اما تا سه سالگی در بوشهر بزرگ شد. پدر را که در دهه ۶۰ از نیروی هوایی منفصل از خدمت کردند، خانواده به ساری بازگشت. روجا که تیزهوش و فعال بود، ۶سالگی وارد مدرسه شد و یک نفس تاخت. کلی شعر حفظ بود، پیانو و سنتور می زد، در ژیمناستیک حرفهای بود، در المپیاد فیزیک هم شاگرد برتر شد.
۱۸سالگی وارد دانشگاه شد و تا مقطع کارشناسی ارشد، در رشته مهندسی صنایع درس خواند. به موازاتش کار هم میکرد، در پستهای مدیریت تولید و برنامهریزی. شیفته طعمهای تازه و غذاهای جدید بود. دستپختش حرف نداشت. انتخابهایش، سلیقه و زنانگیاش حرف نداشت. چهارسالی هم میشد که در گروه کر تمرین آواز میکرد.
محسن فیلم کنسرت را جلو میزند. دوربین از دست نوازندگان و سازها و آرشهها میرود روی گروه کر. چشمان اشک بار به دهان روجا میدوزد که می خوانَد. فیلم را بیصدا میکند. حالت لبها و دهان روجا یک جوری است که میتواند دو هجای اسم محسن را تکرار کند، کشدار و مواج. نگاهش اما جای دیگری است. این آخرین کنسرت روجاست. روجا چند ماه بعد در پروازی هولناک، در آخرین درخشش صبحگاهیاش بر پهنه آسمان ابدی میشود. دلی از ما ولی خراب میبرد**…
*روجا در زبان مازندرانی به معنی ستاره صبحگاهی است.
** سطری از اشعار نیما یوشیج
نویسنده: رضیه انصاری