نگار برقعی

نام دخترم نگار بود، او فقط سی سال داشت

 

ب مثل برف
ب مثل برقعی
صدای ضبط شده‌اش كه داستان خاله سوسكه را تعريف می‌كند با عطر پرتقالی كه در دو سالگی به قشنگی پوست می‌كند زنده‌ترين يادگاری‌هایش هستند.
دختركی پرشور و نشاط پر از ايده و مهربانی، و گاهي هم كمی عنق و اخم آلود. باعث غبطه و انگيزه همسن و سالانش مي شد و روی در اتاق كارش شماره كه نه، اتاق “نگار” نوشته شده بود. نگار پس از پایان دوره‌ی کارشناسی علوم تغذیه‌ و کارشناسی‌ارشد فیزیولوژی‌ورزشی-تغذیه‌ورزش در یکی از مطرح‌ترین مجموعه‌های ورزشی تهران “حس خوب زندگی” به‌عنوان مشاور تغذیه مشغول به کار شد و پس از رفتنش، تعداد زیادی از مراجعانش همیشه از خوشرویی و کمک‌های همیشگی او به آنها برای ما گفتند.
وقتی چشمان سياهش را براي عكاسی پشت دوربين قايم می‌كرد، عكس هايی كه در مجلات و گاهنامه‌ها چاپ می‌شد خيره‌كننده بودند. آرزوهايش سقفی نداشت و به بلندای “الوند” از زندگی سهم می‌خواست.
می‌دانم فصل شاتوت‌ها* كه برسد نگارم سبدش را پر خواهد كرد برای بسكتباليست ها و ترجمه كتاب آمادگی جسمانی در دوران بارداری كمك شايانی خواهد كرد به نوزادان ايران زمين، هر چند خودش سهمی از مادر شدن نداشت.
نگار ايمان داشت كه سختی در راه است ولی بايد رفت و نه اينكه راه سخت است و نبايد رفت.
يك تنه و تنها با غيرت و همت اقدام به مهاجرت كرد.
در سال ۲۰۱۷ پا به كشور كانادا گذاشت و وارد دانشگاه مك گيل شد ولی همچنان مصمم دنبال كارهای تهران من بود. یک ماه پس از اتفاق، در اولین مواجه با آپارتمان دست نخورده‌‌شان در تورنتو، بر روی میز سفیدش لیست کارهایی که برای خودش نوشته بود را یافتم: پیگیری کتاب مامان.
در فرصتی که برای ملاقات با ریاست دانشگاه مک گیل در مونترال دست داد، خانم دکتر سوزان فورتيه در حالی که اشک در چشمانش بود و مشخص بود که نکات ریزی را از نگار به یاد دارد، صفت رهبری خوب و مصمم و پيگير را به نگار داد. چرا که به گفته‌ی دوستان و همکلاسی های او، در انجام پروژه‌ها بیشترین ارائه‌ها و تحقیقات با نگار بود. صدای نگار توی گوشم می‌پيچد: “مامان براي تمام جوان های ايرانی آرزو مي كنم که تحصیل در بهترین دانشگاه هاي دنیا را تجربه كنند.”
این روزها، شعله عشق و غم دوری از نگارم با ديدن پيام های او به عرش خداوند می‌رسد:
“مامان قشنگم
عزيز دلم
روز به روز بيشتر می‌فهمم كه خدا چه فرشته‌ای را به من داده، اميدوارم لايق وجودت باشم و بتوانم روزی اين همه فداكاری و مهر و محبتت را جبران كنم خيلی دوستت دارم.”
از آرزوهای به قد الوندش گفتم و اين مصرع حضرت حافظ شاهد وصل او و الوند است:
“خنده جام می و زلف گره گير نگار
ای بسا توبه كه چون توبه الوند شكست.”
نقطه‌ی عطف زندگی او آشنایی با الوند بود. هر دوی آنها با انرژی و شور برای ساختن زندگی بهتر تلاش می‌کردند. یکی از همکاری‌های آنها راه‌اندازی یک سایت مشاوره تغذیه بود که ترکیب دانش نگار در علم تغذیه و دانش الوند در علم کامپیوتر همنشینی زیبایی را ایجاد می‌کرد.
بامداد چهارشنبه، ۱۸ دی ۱۳۹۸ است. خدايا حس غريبی داريم. خوشحاليم كه هنوز جنگ آغاز نشده است و بچه ها سر خانه و کاشانه‌شان برمی‌گردند. اما از طرف ديگر ترس و دلهره دست از گريبان مان نمی‌كشد. خاطره بيست و هفت سال قبل و سقوط هواپيما توسط موشک و از دست دادن خواهرزاده ام سارا در ذهنم تداعی می‌شود.
سعی می‌كنم محكم باشم.
الوند با آغوش باز بغل می‌طلبيد. اين عادت قشنگ هميشگی‌اش بود. آن شب دم گيت كاپشن الوند را توی دستانم نگه داشته بودم و قصد رها كردنش را نداشتم. دوباره مرا در آغوش گرفت.
در دل به خدا سپردمشان و بدرقه‌شان كردیم. به آخرين پيامی كه بين‌مان رد و بدل شده نگاه می‌كنم. “دخترم پرواز خوبي داشته باشی الهی♥️🙏”
“مامان بگذار من عاشق‌ترينت باشم.”
برف می‌بارد.

*پایان‌نامه نگار برقعی (تاثیر آنتی‌اکسیدان‌ها در بالا بردن توان ورزشکاران) تهیه‌ی کنسانتره شاتوت و آزمایش روی تیم بسکتبال زنان که با موفقیت انجام شد
** https://www.nutriealth.com/about/

نویسنده: هوریران سهراب (مادر نگار)

Negar Borghei and Alvand Sadeghi - Wedding ceremony

Negar Borghei and Alvand Sadeghi getting married

Negar Borghei and Alvand Sadeghi - Cafe

Negar Borghei as a child

Negar Borghei and Alvand Sadeghi - Iran

Sahand and Alvand Sadeghi, Sophie Emami and Negar Borghei in a Birthday party

    دکمه بازگشت به بالا